سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
تنگدستى بزرگتر مرگ است . [نهج البلاغه]
 
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 8

اگرچه دیریست نیامده‏ام اما سلام!

سریع بگویم و بگذرم که دیر است و کافی‏نت‏چی منتظر تمام کردنِ من!

راستی اگر خدا را کشته باشند، چه باید بکنیم؟

زود جواب ندهید که مچ‏گیری‏ام قوی شده! فکر کنید و اگر سؤالی بود یا هم جوابی بنویسید.

یاعلی

امضا: توسکا


 نوشته شده توسط وبلاگ گروهی:توسکا،افرا،... در چهارشنبه 88/8/20 و ساعت 2:56 عصر | نظرات دیگران()

?)هوا تاریک شده بود،هنوز چند تا از دخترها روی صندلی های حیا ط دانشکده نشسته بودند. مثل اینکه داشتند قصه ی هزار و یک شب را برای هم تعریف میکردند. کسی هم نیست به این ها بگوید:توقف بی جا مانع کسب است!(کسب علم)... بگذریم.(شاید به کسب و کار دیگری اشتغال دارند!)

به طرف سرویس بهداشتی رفتم تا وضو بگیرم. بوی رنگ می آمد.اطرافم را نگاه کردم دیدم خبری نیست. بلا فاصله یک نفر با اضطراب از یکی از سرویس ها بیرون آمد. مشکوک شدم. رفتم داخل دیدم که آره...پشت در نوشته بود:مرگ بر دروغ گو ... مرگ بر دیکتاتور...البته این ها چیز عجیبی نیست . کم کم دارد به داستان خنده دار هر روز دانشکده تبدیل می شود.اصلا شاید آن دخترها هم که در حیات دانشکده تا نصفه شب پچ پچ می کنند و می خندند به همین قصه ها می خندند(البته این ها حدسیات خودم هست ممکنه کار دیگری داشته باشند).

برای من یک چیز جای تاسف و تامل داشت و آن اینکه چرا دانشجوی دهه ی??و?? مثل دانشجوی دهه ی ??و ?? مبارزه می کند و با همان روش ها؟...یعنی جنبش دانشجویی این قدر عقیم شده است؟ این قدر در جا زده است؟ این کارها را که بجه های دبستان و راهنمایی هم می توانند انجام دهند.آیا دانشجو وظیفه اش همین است و نقش بهتری نمی توانست داشته باشد؟

         در چنین روزگار پر دعوی       که دره قله و مگس عنقاست

        هر که دعوی پذیر گشت چو من    دایم از مدعی دچار بلاست

   آه از این خوی و وای از این سیرت   داد از این سهل باوری که مراست

?)این روزها حرف این هست که "خط امام(ره)" "شلوغ" شده است. برای همین دو سه روز پیش به حرم امام(ره) رفتم. راستش خیلی "خلوت" بود(با آنکه آخر هفته هم بود) در مقایسه با هفته قبل که به قبرستان ظهیرالدوله در تجریش رفته بودم خیلی "خلوت" بود.مثلا آنجا سر قبر فروغ فرخزاد خیلی "شلوغ" بود. موسیقی رپ اجرا میکردند... دیوان فروغ می خواندند... سیگار می کشیدند... آهنگ های داریوش گذاشته بودندو خلاصه از این اداهای نهیلیستی دیگه... اما در حرم امام(ره) خبری نیست!

کنار مزار شهدا هم قدم زدم. برای  بعضی ها خیلی معروف بودند فاتحه خواندم(شهید آوینی، شهید احمد کاظمی، شهید فهمیده، شهید رجایی، شهید باهنر، شهید بهشتی و ...)البته من نمی دانم چه حکمتی دارد که مزار شهدای معروف همیشه شلوغ تر است!

برای آنکه حوصله مان سر نرود چند تا چیپس و پفک هم گرفتیم که بخوریم. البته خرما و حلوا و میوه هم خیرات می کردند اما به خاطر آنفلوانزای خوکی آدم می ترسد بردارد.

یک تانک نمادین هم آنجا گذاشته اند رفتم بالای آن و چند تا عکس یادگاری گرفتم...

بعضی پیرزن ها هم (احتمالا مادران شهدا بودند)طوری راه می رفتند که انگار با همه قهرند.به یکی که بار سنگینی هم دستش بود گفتم:حاج خانم می خوای کمکت کنم من تا دم مترو میرم ها؟" با سردی و کراهت زیاد اشاره کرد:نه...

راستش آنجا خبری نبود هوا تاریک شد سوار مترو شدم خیلی "شلوغ" بود . ایستگاه شریعتی پیاده شدم . از ایستگاه مترو که بیرون آمدم خیابان "شلوغ"بود. "ترافیک" هم بود.پیاده راه افتاد به سمت سه راه ضرابخانه و...تمام راه داشتم به این فکر میکردم که روزنامه ها چقدر دروغ می نویسند که "خط امام (ره)" "شلوغ" است. غیر از مترو و خیابان که جایی "شلوغ" نیست! واین بیت فرخی یزدی را برای خودم زمزمه کردم:

    گفتن لضظ"مبارک باد"طوطی در قفس 

    شاهد آیینه دل داند که جز تقلید نیست!

                                                              افرا جنگلی


 نوشته شده توسط وبلاگ گروهی:توسکا،افرا،... در سه شنبه 88/7/28 و ساعت 1:35 عصر | نظرات دیگران()

گاندی جایی گفته:بهتر آن است که زندگی ما معرف ما باشد تا حرف ها و

کلمات ما.اما آیا زندگی ما معرف ما هست؟من که تردید دارم. بعضی از ماها

تبدیل شده ایم به ماشین هایی که کلمه ها و جمله هایی زیبا درحافظه اش وارد 

کرده اند و مدام آن جمله ها و کلمه ها را تکرار می کنیم.

                            پی مصلحت مجلس آراستند

                            نشستند و گفتند و برخاستند

در همین فضای وب،وبلاگ ها و سایت های فراوانی هستند که پر از

جمله ها و کلمهها و قصه ها و داستان های آموزنده اند.در کامنت ها

سعی میکنیم زیباترین جمله هاو شعرها را به یکدیگر هدیه کنیم.سعی

 می کنیم زیباترین پست ها را بنویسیم.اما اگر هر کدام از ما بخواهیم فقط به

 چند تا ازاین جمله ها عمل کنیموبه چند تا از این قصه ها بیندیشیم چه قدر

دنیای ما زیباتر می شود.کاش نوشتن های ما فقط برای نوشتن نباشد و

 خواندن های ما فقط برایخواندن نباشد. به فرمایش  حضرت آیت الله بهجت:خدا کند

 قوال نباشیم،فعال باشیم.

در پایان قصه ای تعریف میکنم درباره گذشت کردن. باشد که همه

اینگونه باشیم.

"مرحوم دربندی در حرم کربلا خطاب به امام حسین(ع) عرض می کرد:

به حق مادرت زهرا(س) ،از شمر شفاعت نکن"

از ایشان پرسیدند:مگر حضرت از شمر شفاعت میکنند؟

جواب داد:امکان دارد. زیرا این ها مظهر رحمت پروردگارند".

السلام علی الحسین،وعلی علی بن الحسین،و علی اولاد الحسین،

و علی اصحاب الحسین. 

 


 نوشته شده توسط وبلاگ گروهی:توسکا،افرا،... در سه شنبه 88/7/14 و ساعت 2:13 عصر | نظرات دیگران()

چیزی به شروع ترم جدید نمونده و شاید به زعم بچه مثبتا ترم شروع شده!!!

می خواستم بگم به احتمال خیلی زیاد این رفقای ما که علاقه زیادی به رنگ علوفه دارن، برای ادامه بساط خیمه شب بازیشون یه برنامه ای برای اول ترم دارن و اگه هم نداشته باشن، آماده شعله ور شدن با هر جرقه ای هستند...

اگه کسی احساس وظیفه میکنه یه تدبیری واسه این معضل بیندیشه و

یه کاری کنیم که زمین بازی رو ما تعریف کنیم نه اینکه بخوایم عکس العمل نشون بدیم،

به هر حال این کاری بود که از دست من برمیومد، شما رو نمی دونم...!

 

طبق معمول:مجنون


 نوشته شده توسط وبلاگ گروهی:توسکا،افرا،... در سه شنبه 88/6/31 و ساعت 12:21 صبح | نظرات دیگران()

بازگشتن نیست در قاموس پیش‌آهنگ‌ها

سلام. مثل مجنون، شعری برایتان نقل کرده‎‌ام از «امید مهدی‎نژاد» که در کتاب «رجزمویه» منتشر شده. این کتاب بخشی از شعرهای اوست که انتشارات سپیده‎باوران(کتاب آفتاب) آن را چاپ کرده. این اطلاعات محظ این بود که کتاب را بخرید. کتاب را باید تبلیغ کرد.

اما قبل از این که شعر را بخوانید، توضیح بنده را بشنوید راجع به خودم. در مطلب قبلی پیام‎ها حاکی از ناشناخته‌بودنم بود. ظاهراً میهمانی ناخوانده‎‌ام. مگر قرار نیست اینجا کسی، کسی را نشناسد. خوب البته بنده این‌طور شنیده‌ام. با این حال چشم؛ خودم را معرفی می‌کنم: بنده، «بنده» هستم؛ ارداتمند همه دوستان. کفایت می‎کند؟...

بازگشتن نیست در قاموس پیش‎آهنگ‎ها
هرچه بادابا، پیش آیید ای خرسنگ‎ها
 
پشت سر می‌مانمت ای اتّفاقِ پیشِ رو!
کمتر از ذرعی‌ست زیر گام من فرسنگ‌ها
 
در عبور از آزمون‎ها دست‌چین کردندمان
دور باد از ما حضور فربهان و لنگ‌ها

دور شو، اسفندیارِ حیله‎گردان! کور شو
این منم، من‌- رستمی پرورده سیرنگ‎‌ها

هان؟ چه خواهی کرد؟ ای پیشانیِ تقوافروش!
پینه‎هایت را سپر کن، آنک‌آنک سنگ‌ها

می‎رسد مردی که افسار زمان در دست اوست
کز صدای پای او رم می‎کنند آونگ‎ها

اسب‎ها را زین کنید، ای شب‎نوردان! می‌رویم
بازگشتن نیست در قاموس پیش‌آهنگ‌ها

 

امضا: «بنده»


 نوشته شده توسط وبلاگ گروهی:توسکا،افرا،... در پنج شنبه 88/6/19 و ساعت 7:11 صبح | نظرات دیگران()
   1   2   3   4      >
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 2
مجموع بازدیدها: 46959
آرشیو
جستجو در صفحه

خبر نامه